به گزارش سینماپرس، برای دیدن برخی از فیلمهای جشنواره فیلم فجر نیاز به اعصاب پولادینی است. اگر روزانه بیش از ۱۰ قرص اعصاب مصرف میکنید و در آستانه فروپاشی روانی هستید و نیاز به تقویت انگیزههای روانی برای خودکشی و نهایت جنون را دارید، حضور در سی وهشتمین جشنواره فجر امری ضروری است. با دیدن دو فیلم «تعارض» و «دشمنان» به صورت پشت سر هم انگیزه افراد برای خودکشی بشدت تقویت میشود. در واقع نیازی نیست که بیماری کرونا در ایران یک بریزوبپاش انسانی کند، کافیست مردم ایران در مقابل آثار سینمایی جشنواره سی و هشتم قرار گیرند، تا از حالت طبیعی روانی خارج شوند.
مخاطب با دیدن برخی فیلمهای جشنواره سیو هشتم پوچگرایی وصفناپذیری در عمق جانشان رسوخ میکند، تا انگیزههای پایان دادن به زندگی در آنان تقویت شود. در واقع یکی از راههایی که سبب میشود مردم ایران زندگی طبیعی داشته باشند این است که هرگز فیلم ایرانی، مخصوصا آثار حاضر در این جشنواره تماشا نکنند.
البته فیلمهای دیگری هم در این جشنواره حضور دارند که زمینههای شورش علیه حاکمیت را تقویت میکنند، اما قبل از هر شورشی فیلمهای سرکوبگر سینمای ایران، مثل «تومان»، «تعارض» و «دشمنان» جان مردم ایران را خواهد ستاند. مگر جان ستانی از مردم این نیست که امید به زندگی را در آنان سرکوب کنید، آری نیاز به سرکوبگری مستقیم نیست، سینمای ایران به سادگی این کار را انجام خواهد داد. برخی آثار هم هستند که در مسیر تعارض و دشمنان، انگیزههای سیاسی مردم را در انتخابات پیش رو کمرنگ میکنند و تلقی آنان از عالمانشان این خواهد بود که اطرافیان آنان همگی سارق بیتالمال در قالب موسسات مالی اعتباری هستند و برخی آنان در کسوت عالمان و لباس قضا، رای به مرگ بیگناهان خواهند دارد و زنان آنان را تصاحب میکنند. با دیدن مجموعه آثار جشنواره سی و هشتم درخواهیم یافت، مستضعان در سیستم کم اهمیتترین سلول اجتماعی هستند. در واقع با بسته سینمایی جشنواره سی و هشتم فیلم فجر، توصیه به شورش اجتماعی امری آشکار خواهد بود و برخی که این توان را ندارند میتوانند انگیزههای خود را با فیلمهایی که در سطور پیشین نامشان ذکر شد، دست به خودکشی فردی بزنند.
درباره فیلم تعارض
محمدرضا لطفی کارگردان جوان بااستعدادی است که با فیلم ویدئویی «ناپدید شدن مریم» نشان داد که ژانرهای فراموش شده را میتواند در سینمای ایران احیا کند. اما فیلم تعارض کاملا با نقطه شروع فیلمساز متفاوت است. تعارض صرفا یک فیلم روشنفکری خاص نیست، یک فیلم بشدت متفرعن روشنفکری است که از درهم آمیختن عصاره چند فیلم بکر هالیوود و روشساخت نخستین فیلمهای مستقل کریستوفر نولان و دارن آرنوفسکی را به صورتی بدوی مورد استفاده قرار داده و مضامین صدبار تکرار شده در فیلمهای مثل ادتی وی(ران هاوارد) نمایش ترومن (پیتر ویر)، روح سرد و غریبهای در یک داستان و... و. ، سایر آثار سینمایی را به عنوان عناصری ساختاری وام گرفته و از تلفیق تمامی این برشها، یک فیلم ایران نیهلیستی بشدت جامعه ستیز ساخته است. اما این جامعه ستیزی اثر مثل روانی آمریکایی تلخ و فریبنده و گاهی جذاب نیست. تصور کنید که با روایت فردی در این فیلم مواجه هستیم که در طول زمان فیلم دوربین رهایش نمیکند. ما یک لحظه از بازیگر نقش اصلی دور نمیشویم و رضا تمدن نقش اصلی این فیلم، افیون پوچگرایانهاش را در کام مخاطب میریزد و در اواخر فیلم یک پایان ضد امید را در کام مخاطب خواهد ریخت.
واقعا با توجه به زحمت نویسنده و کارگردان آیا او تصور میکند مخاطب سینما که طرفدار فیلمهای نازلی مثل مطرب و هزارپا و تگزاس است، به تماشای این فیلم خواهد نشست!؟ نکته مهم این است طراحی روایتسازی فردی در اشکال جعلی الی ابد میتواند توسط رضا تمدن ادامه پیدا کند و در پایان هر دو داستان موازی فیلم درخواهیم یافت که مفهوم سرنوشت، شوخی خود ساخته فردی است.
در واقع فیلم سرکاری ترین فیلم جشنواره فجر است و ندیدن آن تاثیر مثبتی بر روح و روان مخاطب دارد. ضمن اینکه مخاطب در چرخه پوچگرایانه رضا تمدن، انتخاب مرگ فردی سرخوشانهتر از ساختن زندگیهای مجازی دیگری جلوه میکند. فیلم مخاطب را هدایت میکند به سویهای که انتخاب زندگی سرخوشانه در کسوت کارمند بانک و داشتن دو فرزند، افتادن در یک روند تکراری است و انزوا فردی نیز زندگی را فاقد هیجان خواهد کرد. در مقاطعی فیلم عشق را ستایش میکند اما با نحوه پایانبندی عشق نیز مولفه عبثی خواهد بود و خودکشی برای رضاتمدنها لذتبخشترین انتخاب است.
درباره فیلم دشمنان؛ جنون جمعی قبل از کرونا!؟
درباره فیلم بسیار شنیده میشد که فیلم درباره بحران میانسالی است و ظاهر فیلم چنین به نظر میرسد. فیلم درباره زنی به نام زهره است که شوهرش او را ترک کرده، فرزندش پس از مصرف فراوان مواد مخدر فوت کرده و زهره مجبور است در غیاب برادرش، مادر پیر خود را تیمار میکند و دختر او نیز مهماندار هواپیماست.
زن دست به خودویرانگری میزند و در مجتمع مسکونی که سی سال در آن زندگی کرده، شبنامههای جنون آمیزی را منتشر میکند و کلیه همسایههایش به خاطر این رویداد نسبت به او بدبین شدهاند. زهره در نقطه مرکزی روایت قرار دارد و رابطه بسیار مغشوشی با سایر اعضای خانوادهاش دارد. در همان بیست دقیقه ابتدایی دختر زهره کلید بزرگی را به مخاطب میدهد و میگوید هیچکس در این خانه دیگران را دوست ندارد و همه ما داریم سایر اعضای خانواده را تحمل میکنیم.
اکباتان یا نکبتان، مسئله این است؟
به تدریج با پیشروی داستان و خودویرانگری شخصیت مرکزی زهره، درخواهیم یافت فیلم درباره بحران میانسالی نیست و فیلم درباره جامعهای است که همگی اعضای (حداقل در شهرک اکباتان) مبتلا به بیماری روانی «اختلال شخصیت مرزی» (Borderline personality disorder ) هستند و در حالت مشخص یا «دیگرویرانگر» ند یا خود ویرانگر.
حتی همسایگان دیگر زهره بر اساس نامههایی که در میانه فیلم مشخص نیست توسط چه کسی به نگارش درمیآید به زهر صدمه میزنند. همسایه فضول روبرویی به دنبال فرصتی است که از زهره سوء استفاده کند و این ویژگی شامل حال احمد، روانپزشکی که با زهره آشنایی دارد هم میشود. پریشانی مدرن خاص جوامع اروپایی و از همگریزی در جامعه موج میزند، حال آنکه جامعه ایرانی با همه تغییرات اجتماعی متاثر از مدرنیسم همچنان جامعه بشدت و همگرایی است.
اما بینش و برداشت از فیلم در پایان آن تغییر میکند و درخواهیم یافت شاهرخ به مقصد شمال و داشتن زندگی آرامتری همسرش را ترک کرده است به همین بیماری اختلال شخصیتی مبتلاست و وقتی متوجه میشود، همسرش قصد خودکشی دارد، گویی از این رویداد بسیار مسرور است.
فیلم حس خودکشی را در نسبت با مناسبات و تغییرات اجتماعی راه حل بسیار خوبی برای برون از بحران اختلال شخصیت مرزی معرفی میکند و فیلم در مقیاس بزرگی سعی میکند نشان دهد قبل از آنکه ویروس کرونا وارد ایران شود، اختلال شخصیت مرزی، بیماری فراگیری در شهر بزرگی مثل تهران است. حتی به نظر میرسد که زهره تعمدا و به تدریج مادر خود را به قتل میرساند و تنها موجود قابل ترحم در فیلم گربه است. البته فیلم رها شدهتر از چیزی که در این تحلیل مختصر به نگارش درآمد و مولفه «تنهایی انسان معاصر» ساب ژانر ژیگولوهای روشنفکر فرانسوی مشخص نیست پیامد بحران میانسالی است یا اختلالهای روان نژندی!؟
*مشرق
ارسال نظر